۱۷ فروردین ۱۳۹۰

-445-


خب بعد 85 روز، امتحانا تموم شد!

راند بعدی لاغر شدن... ببین روجا اینجا نوشتی ها!!! حالا بهت گفته باشم... دفعه بعد که در مدح "پلو " رفتی بالا منبر، یادت باشه!!


۱۵ فروردین ۱۳۹۰

-443-

تک پسر خانواده بود و سال‌ها پش رفته بود اوکراین برای درس دندون پزشکی، به خرج پدر مهندس امریکا درس خونده... عاشق دختر اوکراینی شد و ازدواج کرد. زد و دختر با یه ایتالیایی فرار کرد؟ یا رفت ایتالیا. این شد که درس رو ول کرد و مشروب رو شروع کرد... اومد آلمان، چند وقتی بود و بعد رفت امریکا، اما دست برنداشت از الکل... توی کارگاه یه دندون‌ساز تجربی کار می‌کرد، چه می‌دونم؟ قالب‌گیری یا یه چیزایی شبیه این... سال‌ها توی امریکا مونده بود به طمع تابعیت، اما مگه الکل می‌ذاشت، پلیس بود که می‌گرفت‌ش و حتی چند ماهی رو هم بستری بود برای ترک اعتیاد... و تابعیت هرسال می‌افتاد به سال بعد. می‌گفت اخر هفته‌ها می‌ره مست می کنه، پاتیل، با یکی بر می‌گرده... گفت اصلن نیگا نمی‌کنه طرف سفیده، سیاهه؟ پیره، جوونه؟ مریضه، سالمه؟ گفت: حال ادم رو بهم می‌زنه! یک شنبه عصرها هم می‌افته به عر زدن...

اینا رو دوستش گفت که چند سالی بود تابعیت گرفته بود و راحت می‌اومد و می‌رفت...

خودش اما، هرچند یه وقت یه بار، از پشت صفحه مانیتور و لابلای دود سیگار می‌گفت: می‌دونی، زنای اوکراینی زیباترین زنای دنیا هستن!