۳۱ شهریور ۱۳۸۸

-63-


اون از ماه رمضون که تا مرز مرگ خودمو بستم به زولبیا و بامیه!!! حالام که از دیروز تصمیم روجا (کبری) گرفتم و به خودم گفتم: اشکالی نداره، آروم آروم چند کیلو وزن کم کن، اتفاقات غذایی رو نیگا:

دیروز فاطی خانم واسه ناهار شرکت زرشک پلو با مرغ معروفش رو درست کرد و یه ماهی تابه ته‌چین هم بهش اضافه کرد. منم که شمالی!!! بوی برنج بهم می‌خوره عین این مرد هیزا چشام پیلی پیلی می‌ره!!!

رییس هم از کلاردشت شیرینی کشمشی آورده بود...

حالا اینا به کنار... امروز این آقای متقاضی اومده، با یه جعبه مملو از نارنجکی (همون نون خامه‌ای شما)... پسرش رفته کلاس اول!!! ناگفته نمونه این آقا همون متقاضی‌یه که وقتی برای بازدید از طرحش رفته بودیم، میون راه قزوین برای 3 نفرمون 30 سیخ جیگر خریده بود!

۳ نظر:

بغض گفت...

D-:

negar گفت...

shehamuuuuuuuuuu, mitereki haaaaaa

KvH گفت...

عزیزم، مردم از تنهایی. پس کی میخوای منو با آقای متقاضی عزیز (فداش شم) آشنا کنی؟ ها؟