گذشته از دلتنگيها....
چندتايي از كتابهاي نمايشگاه رو خوندم:
ناگهان اتفاق افتاد: يه مجموعه داستان از جشنواره ادبي داستان كوتاه اراك... دست مريزاد! پر از ايدههاي خوب از آدمهاي بينام و نشان كه البته به چشم من نويسندهها و ايدهپردازهاي قوي و غولي اومدند... خلاصه سرنوشت نويسندهها، مثل سرنوشت شخصيتهاي داستانهاي خوبي كه ميخونم برام مهم شد... مثلن با خودم فكر ميكردم كه الان كجان؟
آدمهاي مبهم: (مجتبي سميعنژاد) نويسنده اول كتاب نوشته بود كه توي اين كتاب خودش رو رها كرده و قلمش رو آزاد گذاشته، گاه و بيگاه تك جملههاي خوبي ميخوندم و زياد از اين بابت كه از كل داستان چيزي دستگيرم نميشه ناراحت نبودم. راستي كاش كتاب يه كمي بهتر ويرايش ميشد.
خواب زمستاني: (گلي ترقي) چه داستان مايوسكننده غمگيني...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر