... چشمها كه ياز ميشن، براي يه لحظه يه جور گيجي و وحشت توش ميبيني... اما خيلي زود به خودشون ميآن...
- " آره چشمام سنگين شد و يه لحظه رفتم."
پروندهها رو جابجا كرد و رفت توي اتاق. بعد چند دقيقه صداش اومد، يعني صداهاي ديگه هم بود... اما ميخواستم صداي اونو بشنوم: "دو تا دختر بزرگ كردم، دوتا دختر خوشگل... (مكث) تحصيلكرده، من كارمو كردم... من كارمو كردم..."
حالا صداهايي ميآد كه نميشنوم... نميخوام كه بشنوم.
...شايد داستان
۴ نظر:
ایرانی هنوز؟
کی میپری؟
سلام،
بلاگ زيبايي داري.
اميدوارم اونور آب هم مثل اين ور آب بنويسي.
خوب و خوش باشي.
سلام مرد عكاس... مرسي از اظهار لطف ت... عكس هاتو واسم اي ميل كن لطفن
تو هم هرجا هستي شاد باشي و راضي... نشد كه برنامه بيشتر باهم بريم و هي كل كل كنيم :)
الله وكيلي امير اين جمله رو از كجا اوردي؟ "سلام،
بلاگ زيبايي داري."
نه خداييش اين چيه؟
ارسال یک نظر