۲ مهر ۱۳۹۰

-523-

بعد از تموم شدن قضیه بیمه و امتحانا، چند روزی‌یه که دوباره شروع کردم. دیروز کیت برای اولین بار گذاشت که حین صعود من حمایتش کنم، تا پیش از این وقت بالا رفتن ما فقط طناب به دست و کمربند مخصوص پوشیده، به حالت گردن کج می‌ایستادیم، اما دیروز خودش یه مسیر سخت رو چند بار صعود کرد و من حمایت‌گر بودم. چند بار رها و پاندول شد و من هر بار کمی پریدم و یا کشیده شدم روی زمین... طناب از دستم در نرفت اما. البته که هرگز نباید در بره، اما گاهی کمی دیر جنبیدن باعث می‌شه صعودکننده مسیری رو سقوط کنه... روز اول اول گفت هرگز نباید دستت از طناب جداشه، گفت هربار ببینه دستم به طناب نیس یه سیلی جوابشه، که دوتاشو همون روز خوردم بماند که اولی رو هم بخشید.

دیروز گفت خوب بودی، گفت تا حالا نذاشته شوته (رفیق ژاپنی) جدی حمایتش کنه، اگرچه لبخند رضایت‌مندانه‌ی زدم، اما خب باورش سخته! شوته تمام این مدت بوده و تمرین می‌کرده، حالا هم عین مارمولک مسیرها رو بالا می‌ره، در حالی که من اون وسط در حال فحش به زمین و زمانم.

... حالا هم از صبح ماهیچه‌های پام، جایی که کمربند بسته می‌شه درد می‌کنه، به علاوه کف دستم که خط طناب روشه و البته دندون‌هام به خاطر بهم فشردن...

شوته دیروز نبود، اینجا فستیوال بزرگ آبجوخوری (Oktoberfest) شروع شده و خیل عظیم مشتاقان هر روز راهی مونیخ می‌شن که شوته هم دیروز جزوشون بود.


هیچ نظری موجود نیست: