این روز ها خسته م... خیلی
خسته.
زندگی م پر از تغییرهای برزگ
بوده. تغییر های برزگ خوب. توی شرکت غول پیکر کار می کنم و خواهم کرد، هنوز بعد 50
روز از درش که تو می رم یه خوشحالی زیر پوستم می دوه... می دونم باید خوشحال باشم
و مفتخر.
اما این همه تغییر! این همه کار که انجام دارم و
همه کارایی که باید انجام بدم، برام سنگینه... فشارم می ده. یه جور تنهام که هیچ
وقت نبودم... تقریبن هیچ کس کنارم نیس. هیچوقت این قدر بدون دیگران م نبودم.
مثل یه گوشی که باتری ش در حال
تموم شدنه، دارم بوق می زنم... از خستگی... کم زور شدم.
ناشکر نیستم، فقط خیلی خسته م...
۱ نظر:
تو محشری.توانا و مستقل و محشر. به نظرم همه چیز زندگی ات دارد روز به روز بهتری می شود. امیدوارم به زودی با طرف مربوطه هم آشنا بشوی.
ارسال یک نظر