روزی مرد جوانی به نام جو که اهل پیترزبورگ است پیش من آمد و گفت: " خواهش میکنم به من بگویید در آینده اوضاع درست میشود."
من هم گفتم: "به زمین خوش آمدی جوان. تابستانش گرم است و زمستانش سرد. گرد و مرطوب و شلوغ است. حداکثر حدود صد سال دیگه اینجا هستی. من فقط یک قانون بلدم، جو، لعنتی، باید مهربون باشی".
مردی بیوطن- کورت ونهگات- علیاصغر بهرامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر