انگار تعهد هست. انگار باید، باید کاری کنن که هر روز هر روز به نحوی "نفرت" وجودت رو پر کنه... هر روز با خودت کلنجار بری که "نه، نباید، این طور نباش... " و بگردی دنبال کورسوی زیباییها، بهترها. چندین بار در هر روز و شب، خسته از این جدال فرسایشی روی تخت رها بشی...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر