روز توپخونه جماعت از فرط گرما و ازدحام راه افتاده بودن... رسیده بودیم به میدون فردوسی که هجوم جمعیت از یه سمت میدون به سمت دیگه از اومدن ماشین موسوی خبر داد. بیرون از شلوغیها کنار حوض وسط میدون موندم. همه صداها یکی شد: "موسوی... موسوی... رای منو پس بگیر... " جمعیت با تمام استیصالشون فریاد میزدن. چقدر این استیصال ابهت داشت. میدونی مثل ضربههای طبل این شبها، موج صدا فضا رو میشکافت... ضربه میزد...
توی میدون، کنار حوض رو به آسمون داد زدم. یادم نیس چی گفتم، تمام ناتوانی و استیصال مو فریاد زدم... به nc گفتم داد بزن دختر! خیال میکنی دیگه کی این فرصت پیشبیاد که وسط روز، توی یکی از میدونای تهران از ته دلت بتونی داد بزنی؟
ماشین رفت و جمعیت آروم و ساکت راه افتاد.
۲ نظر:
...
...
ارسال یک نظر