در تمام اين سالها هيچ شور و شوقي براي نمايشگاه رفتن نداشتم، اون شلوغي و گرسنگي و تشنگي و خستگي به هيچ نميارزه، ترجيحم اينه خيلي خانوم برم سر فاطمي و توي انتشارات بدرقه جاويدان با فراغ و آسايش كتاب ببينم و از تخفيف ده درصديش استفاده كنم... اما چه كنم كه بايست از طرف شركت ميرفتم نمايشگاه... نمايشگاه كه چه عرض كنم!
برگزاري نمايشگاه كتاب توي مصلي!!! اين ايده از كجا اومده نميدونم، اما گمونم نامناسبترين مكان انتخاب شده. ... بعد اين همه پيادهروي اميدوارم دست كم يه 10 كيلويي لاغر شم!
و اما در مورد خودم، راستش هنوز گيجم و ويژگي برجسته اوضاع و احوالم اينه كه "فكر" نميكنم... نه تحمل بودن كسي رو دارم و تحمل نبودن كسي...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر