۶ مرداد ۱۳۸۹

-295-


ديروز با همكارا و چند تا از بچه‌ها استخر پارتي راه‌ انداختيم... البته كه فقط خانوما! نعمتيه تعطيلي وسط هفته... خلاصه از خوش‌شانسي ما و تنبلي بقيه شهروندان يه استخر قرق ما شد و يه دختر ديگه كه كم از پري دريايي نداشت... شناگر ماهري بود و خيلي هم خوش‌حوصله، كه وقت مي‌گذاشت و به ما انواع حركت‌ها رو ياد مي‌داد... گفتم: دخترجان ما تو همه سطحي هستيم از خيلي بد تا بد! :)

قورباغه‌م بهتر شده... البته هنوز هولم و توي نفس‌گيري ريپ مي‌زنم... پري دريايي‌يه بهمون زيرآبي رفتن ياد داد... خودش يه طول رو زيرآبي مي‌رفت، چسبيده به كف استخر... بايد مي‌ديدي! محشر بود...

خلاصه چهار ساعتي رو توي استخر بوديم، جوري‌كه پوست دست و پام مث بچه‌هاي تازه به دنيااومده چروك شد و پوست صورتم ور اومده بود و چشام سوزن سوزن مي‌شد... وقتي رسيدم خونه نا نداشتم 5 طبقه رو بالا برم...

و لذت خواب بعد از استخر...

هیچ نظری موجود نیست: