۳ مرداد ۱۳۸۹

-293-




از كلاس ساز برمي‌گشتم، زود بود براي خونه رفتن. خب در مورد من معمولن اينه "هستم اما سركارم" :)... خلاصه تصميم گرفتم برم ولو شم توي محوطه تياتر شهر... من كه تا حالا كارناوال نديدم اما گمونم اين جشنواره عروسكي يه شباهت‌هايي با يه كارناوال داره... بچه‌ها با صورت‌هاي رنگ شده، آدم- عروسك‌ها كه كپه كپه مردم رو جذب كرده، صحنه بزرگي كه همون حوض بزرگ روبروي سالن‌هاست و داره يه نمايش اجرا مي‌كنه و يه عالمه بچه‌ كه دورش جمع شدن... بچه‌ها دوست پبدا مي‌كنن، حتي دعوا مي‌كنن... ديدن مامان‌هاي امروزي هم سن و سال خودم، همه يك‌صدا : آيدا نرو توي آفتاب، معين نشين رو لبه مي‌افتي، مريم تل سرت‌رو درس كن...

چرخيدن و ديد زدن برام جالبه يه گروه خارجي يه عروسك خيلي گنده دارن و حين حركت تو محوطه، رندوم گير مي‌دن به تماشاچي‌ها كه يكي از اين گير دادن‌ها منجر به نمايش بداهه جالبي مي‌شه... پسر جز خنديدن، عكس‌العمل‌هاي ديگه‌اي هم بلده و شروع مي‌كنه با عروسك رفصيدن... والس... يك دو سه...

دو تا از‌ بچه‌ها رو مي‌بينم، از جشنواره مي‌پرسم و پيشنهاد خوبي اگه باشه... از "كنسرت حشرات" كار مريم سعادت مي‌گن كه آخرين برنامه‌ست... تصميم گرفته شد. مي‌مونم. بستني "چهارراه ولي‌عصرم" رو مي‌گيرم و به قدم زدن و ديد زدن ادامه مي‌دم...

بالاخره همراه ذوق و شوق بچه‌ها كنسرت شروع مي‌شه... ديدن اين عروسك‌هاي دهن گشاد و كيفيت خوب صداي عروسك‌ها منو ياد عروسك‌هاي برنامه‌هاي عروسكي بچگي انداخت... يه دونه خوبش مثلن: قورباغه سبز!... اگرچه يه كنسرت‌ه فقط اما شاد و باور پذيره، يه پيشنهاد عالي براي بچه‌ها و زنگ تفريح هم براي ما ها...

امشب آخرين اجراست و فردا اختتاميه. ساعت 9.5 محوطه تياتر شهر


...

هیچ نظری موجود نیست: