۱۹ آبان ۱۳۸۹

-345-


نوشته نازنین نازی :

سلام روجای عزیزم.

می‌خواستم بنویسم دلتنگ این جا نباش بعد فکر کرم چه حرف مزخرفیه. منم دلتنگ می‌شم. بی‌دلیل قاطی می‌کنم و می‌رم تو توالت تا خلوتی برای گریه پیدا کنم. دلتنگی
فقط تو مملکت غریب سر و کله‌ش پیدا نمیشه. هر روز وقتی بهار خوابه موبایلمو میارم و شماره‌ها رو هی بالا و پایین می‌کنم. عکس و آهنگ آدمایی رو که نیستن و رفتن، عوض می‌کنم و بهشون خیره می‌شم.

دلتنگ می‌شم و اون‌وقت به دنبال شماره‌ای می‌گردم که باهاش حرف بزنم و بگم که چقدر دلتنگم و چقدر به جز حرفای روزمره احتیاج به حرف و کلمه دارم. و هر روز کسی نیست . می‌خوام بگم این‌جا هم راحت می‌شه دلتنگ شد و کاریش نکرد.

واسه اینجا به بعد نوشته می‌میرم نازی... ازین به بعدش مانیفست زندگی‌م می‌تونه باشه دختر...

ترشی می‌ذارم چون اگر نذارم چیزی کم دارم. چون مرباهایی که تو تابستون درست نکردم یه ور دلم سنگینی می‌کنه و غصه‌م می‌گیره.

برو از این بازارای روستایی یا حتا سوپر مارکت یه بطری سرکه و کلم قرمز و گل کلم بخر، با یه کم نمک قاطی کن و ترشی درست کن. اگه درست نکنی انگار دنیا چیزی رو کم داره. جدی می‌گم. امسال مربا درست نکردم و الان دارم دیوونه می‌شم از بغض و گریه و تنهایی. انگار همش به خاطر مرباهاس. یه ترشی کوچولو درست کن. هیچ وقت فکر نمی‌کردم دنیا به ترشی و مربا ربط داشته باشه.

دلم برات تنگ شده. مراقب خودت باش. نمی‌خواستم اینو بفرستم اما...

چه خوب شد که فرستادی...



۱ نظر:

... گفت...

شهرستان ش باحال بود...!!! کاش دست کم نامی نشونی اینجا می ذاشتین... گمونم اینجا بیشتر آدمایی می خونن که روجا از بابل رو می شناسن... خطری یه... جمع کنم بساطمو!!! هان؟