۲۶ آذر ۱۳۹۰

-573-

«بهتر از برگ درخت...»

گفتم نمی خواد بیاین فرودگاه... دفعه پیش هم گفته بودم، اما بچه ها اومدن... این دفعه دخترک گفت که می آد... گفتم، دیره خسته می شی... گفت اشکالی نداره، این جوری بیشتر می بینمت... مرسی دخترجان... مرسی که این قدر خوبین، همتون... خوشحالم.

هیچ نظری موجود نیست: