۲۹ آذر ۱۳۹۰

-581-


گمونم الان همه خوابن... منم کم کم می رم بخوابم... امروز برف اومد... سوار دوچرخه بودم، برف می رفت تو چشام و همون جا آب می شد... فکر می کردم که این شهر کوچیک رو چقدر دوس دارم... فردا می رم به شهر دیگه ای که دوسش دارم، خیلی زیاد... با این که هیچ به اینجا شبیه نیس... صدبار بزرگتر و شلوع تر و متفاوت تره... اما دوس ش دارم. خیلی زیاد...

کلمه شهر توی آلمانی مونثه و فکر می کنم واقعن انتخاب درستی بوده... دلم برات تنگ می شه دختر...

هیچ نظری موجود نیست: