مامان رفته دکتر واسه
چشماش که چند روزی آب ریزش داشته... دکتر _خر_هم نه گذاشته و نه برداشته، گفته:«حاج
خانوم، چیزی نیس، پیری یه!»
گرچه لبخند می زنه و از
پشت مانیتور برام تعریف می کنه، اما چیزی در من تیر می کشه... مادرها که نباس پیر
بشن.
پیش مادر که باشی، پیری
شدنش رو اون قدر می بینی که لابد دیگه نمی بینی. تازه من اگه باشم، روزی سه وعده
می زنیم به پرهم! دعوای حسابی...
دور که باشی، صلح و صفا
حاکمه، اما تصویر توی ذهنت از مادر، زن خوش پوش حامله عقدکنون عمو مجیده، با پیرهن
رنگ، رنگوی ابریشمی. پیرهنی با پلیسه های درشت که درست از زیر سینه ها شروع می شد.
و اون وقت باس برای این مادر و به عنوان سوغاتی،
توی این فروشگاه های خراب شده اینترنتی، دنبال دستگاه فشارسنج دیجیتال بگردی تاهر
دقه فشارشو اندازه بگیره!
آخ که مادر ها نباید پیر
بشن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر