برای تولدم، خودم رو به نون سیاه و زیتون،
شراب سفید و دو کتاب مهمون کردم. ترجمه فارسی
«
What I talk when I talk about running » رو خونده بودم. شکی نیس که خوب بود. اما انگلیسی اثر
یه چیز دیگه س. همون دو صفحه اول یه جا از قول یه دونده ماراتن می گه:
"Pain is inevitable. Suffering is
optional"
می خوام اینو یاد بگیرم. زندگی کردن رو باهاش
یاد بگیرم. مثل جمله «این نیز بگذرد.» که تابلوشو زده بودیم جلوی در. همه می دیدنش
اما خودم مدتها طول کشید یا یاد بگیرمش...
دومی یه کتاب دیگه س مال پل استر، من خیلی
خاطرخواه استر نیستم اما این چشمم رو گرفت. در آستانه 64 سالگی از خودش می گه. والبته
یه عکس پرتره تاثیر گذار هم روی جلدش داره. خب منم به شیوه خودم ظاهربینم. همون عکس
و نیگا ه خیره ش، کافی بود که مشتاق شم واسه خوندن کتاب.
پسرها هم قراره برن سینما و منو هم مهمون
کنن، یه فیلم بزن بزن، بکش بکش رو بشینم باهاشون تماشا کنم. اونم سه بعدی.
خلاصه توی یه روز دو سوم ابری، یه کم آفتابی
بهار، توی اتاق خوابگاه خیابون فرانکن گوت، زمانی که لاله های قرمز جلوی در باز شدن
و حلزون های عزیز دوس داشتی توی خیابون ولو شدن از خوشی بارون های بهاری و هیچ حواسشون
نیس که یه درمیون زیر دست و پا و دوچرخه له می شن، سی و دو ساله شدم.
۲ نظر:
چه جمله اش عالیه!
Pain is inevitable. Suffering is optional
بی نظیره!
در مورد خوندن انگلیسی کتاب هم به نظرم بهتره ماها که دیگه تواناییشو داریم اکثر رمان ها رو به انگلیسی بخونیم. من حباب شیشه ای رو دارم به انگلیسی می خونم، فارسیش رو نخوندم اما می تونم حدس بزنم که چقدر از توصیفات ریز و عالی سیلویا توی ترجمه می تونه به خوبی منتقل نشه.
من هنوز خیلی نمی تونم با متن انگلیسی ارتباط برقرار کنم و خسته م می کنه. که البته راهش اینه که بیشتر بخونم. اما خب راه آسون تر فارسی خوندنه که من عمومن سراغش می رم... حالا ببینم می تونم با این کتاب ها به انگلیسی خوندن عادت کنم یا خیر.
ارسال یک نظر