۲۲ آبان ۱۳۹۳

-653-

سلام...

چقدر گذشته باشه خوبه؟! حالا که می نویسم. چیزی زیر پوستم داره جولون می ده... همینه که دارم می نویسم. خام خام ! از ذهن به کی بورد...  مریض بودم و افتاده بودم گوشه خونه. گندش بزنه مریضی! چیز خوبی نیس تو فرنگ، تا همین ظهری که اس ام اس دوستی رو جواب می دادم: I am just sick of being sick  اما کی فکرشو می کرد این طوری تموم شه؟

عصری رفته بودم دکتر. می دونی چقدر تنبلم توی دکتر رفتن. بعدش اومدم توی خیابوون. و خدایا! پر بودم از زندگی... چقدر همه چیز طبیعی بود .
شب  زود  پاییزی،  نورها و صدا ها، میوه فروش که آب آنار- آره آب انار!-هم می فروشه و با صدایی نخراشیده -واقعن نخراشیده -هی تکرار می کنه *lecker... Lecker! بدون این که "ر" آخرش رو بگه. راه نمی رفتم می رقصیدم با صداش.
هنوز پرم!  مست! مست مست...
و بعد تصادفی خوردم به این آهنگ: My way , F.Sinatra ... باس برم بخوابم که فردا برم سر کار. اما نمی تونم دست از شنیدنش بردارم... سر خوشانه گوش می دم و گوش می دم... برای خودم می لغزم... ببین چه حالی ام که دارم می نویسم!

 آهنگ غمگینیه، شاده؟ نمی دونم... اما پر از زندگی یه و طبیعی...  گوش می دم و با اون ویروس های کوچولویی که تو تنم عروسی گرفته بودن می رقصم، همچین آروم و زنونه....

گوش بده و لذت ببر...


* Lecker: خوشمزه 

هیچ نظری موجود نیست: