گاهی...
آدمها آهنگی دارن، خاطرات، لحظات خوب، بد با یه آهنگ، یه تم ثبت میشن. تصویر مبهمی از آدم، یا حادثه یا حس برای تو باقی میمونه که توی مسیر زندگی بارها فراموش میکنی و حتی وارونه به یاد میآری... اما ناگهان با شنیدن یه آهنگ، محیطی چندبعدی اطراف تو رو میگیره و چیزی در خاطر تو زنده میشه... چیزی که شاید تصویر حقیقی و کامل از کسی یا اتفاقی نباشه. اما آهنگ پیوندی داره که مستقیم تو رو وصل میکنه به سرمنشا... منشایی که شاید، خوب به یادش نمیآری....
خودت هم آهنگهایی داری، آهنگهایی که یادآور حسهای متفاوتی از خودت بوده... تصاویر مختلف تو در آینه آهنگهای مختلف...
این وسط اما، یه آهنگی هس که یاداور توست، انگار، زندگی تو از روزی که شنیدیش. چطور میتونی یک حس، یک لحظه رو جدا کنی از تمام زندگی؟ وقتی همه چی در زندگی هس، همه با هم... تصویری در این شیش دقیقه و بیست و هفت ثانیه نمیتونی قرار بدی، اما به خاطر میاری که همیشه این آهنگ بوده و انگار تمام زندگیت رو جمع کرده.
بارها این آهنگ رو پیشنهاد کردی و بارها هم آهنگ رو هدیه گرفتی... اما رابطه تو و آهنگ چیزی هس که هرگز ادمی بینش نبوده، اتفاقی باعثش نبوده... ترکیبی از لذت و آرامش بدون کلمه.
وقتی گوش میکنمش، کمتر به چیزی فکر میکنم یا یادی توی خاطرم میاد... اما نتیجه همیشه اینه، اما نتیجه بعد تموم شدن همیشه اینه: این آهنگ بیشتر از همه، منو یاد خودم میندازه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر