پیشنهاد خرید دستگاه ضبط صدا از نازی بود، گفت: "سر کلاس خوبه صدای استادا رو ضبط کنی..." اینجا برای این کار اجازه رسمی لازمه که من حالشو ندارم، اینه که یواشکی صدای استادا رو ضبط میکنم. واقعن هم به کارم اومده شبای امتحان، اما این دستگاه کوچیک، بیشتر از اینها نزدیکم شده... گاهی که چراغها رو خاموش کردم و میخوام بخوابم توش برای خودم حرف میزنم.... گاهی هم شعر میخونم و یا یه قسمت از یه کتاب... جیغ خوشحالی توش کشیدم و صدای هقهق خودمو هم ضبط کردم. سفر رم که اولین سفر تنهاییم بود و تقریبن نیمهشب رسیده بودم، باهام بود و صدای مضطرب خودمو توی اون ایستگاه مترو مرکزی شلوغ که حتی مامور اطلاعات توریستیش انگلیسی بلد نبود، ضبط کردم...
میخوامش و پیداش نمیکنم. هی دارم به در میزنم به دیوار میزنم اما پیداش نمیکنم...