۱۷ آبان ۱۳۸۸

-125-


چشمام رو می‌بندم و خیال می‌کنم که پیرهن گل‌گلی قشنگمو رو پوشیدم و لب دریای جنوبم... می‌رقصم... بی‌کفش، بی جوراب، بی‌روسری...

حالا که این آهنگه هس..

اشکالی نداره اگه سقف آسمون کوتاه شد و دیوارها بلند شد تا آسمون... چشمام رو می‌بندم، دیگه اینجا نیستم... می‌رقصم.

هیچ نظری موجود نیست: