۹ آبان ۱۳۸۸

-109-


پاییز، بی بارون که نمی‌شه. مگه نه؟

آدم‌های خوب خیال‌ها و آدم‌های بد واقعیت‌ها... آدم‌های خوب دور و آدم‌های بد نزدیک... آدم‌های بدون‌هم هرگز، آدم‌های با هم هرگز... آدم‌های رنج دادن و رنج دیدن... آدم‌های نفرت انگیز، آدم‌های دوست داشتنی...

میون شما، از شما، با شما... تنهام.


۳ آبان ۱۳۸۸

-107-


" دروغگو ، دروغگو... حق مسلم‌ات کو؟" می‌دی و " 13 آبان، همه با هم، سفارت روسیه" می‌گیری.



۲ آبان ۱۳۸۸

-105-


نامه‌نگاری که می‌کردیم، اخگر ته نامه‌ها غلط‌های املایی منو تذکر می‌داد... نه که من همیشه املای محشری داشتم!... از دی‌شب تا حالا رفته رو مخم که " غل غل" یا "قل قل" !!!