۲۹ آبان ۱۳۸۹

-353-

این نوشته مال پارسال ه... چرا منتشر نشده؟ نمی دونم...

سلام دختر جون... هفته پیش تولدت بود و من می‌دونم تولدها بهونه‌س. روزهای گذشته به این فکر می‌کردم که ما دقیقا ده سال و دو ماه که همدیگه‌رو می‌شناسیم. ده سال!!!!

از همون روز آخرای شهریور سال 1378 که ثبت‌نام دانشگاه‌ بود، وسط پخش مستقیم بازی استقلال– پیروزی، از آمفی‌تیاتر زدیم بیرون. نه من و نه تو، فوتبالی نبودیم. همون‌جا، روی لبه حوض روبروی سلف پسران نشستیم به حرف زدن. معده‌ت درد می‌کرد و غر می‌زدی و من فکر می‌کردم که: "پووه... چه غر می‌زنه!" تو هم لابد به این که:" این با مقنعه جلوکشیده چه خشکه مذهبی باید باشه" (بعدها بهم گفتیم که چی فکر می‌کردیم راجع به هم)

این‌جوری بود که "اتفاق افتاد". من شدم 7822025 و تو شدی 7822026 و کمتر کسی موفق می‌شد ما دو تا رو جدا از هم ببینه...

***

می‌دونی بعضی آهنگ ها یادآور آدم هان برام، که توی تموم فراز و فرودهای آهنگ تصویر اون آدم توی ذهنم می‌آد و می‌ره. "کوچه لره" حک شد با صدای تو که می‌خوندیش و من چقدر دوستش داشتم و دارم...

دختر... دختر... ده سال گذشته و تو حالا دریاها و خشکی‌ها دوری... و من گاهی دلم چقدر برات تنگه...

امشب دوباره شب تولدت‌ه... شد یازده سال و دوماه... یه عمره... مگه می شه یه عمر دوستی رو توصیف کرد؟

تولدت مبارک


آهنگ کوچه لره با صدای بهبودف نه تو :)




۱ نظر:

negarrr گفت...

vayyyyyyyyyyyyyyyy rojiiiiiiiiiiii mersiiiiiiiiiiiiiiiiiiii, kheili hal kardammmmmmmmm, delam tabg shode bara hamie un ruza ke zud gozashtan va man hanuzam bavar nemikonammmmmmmmmmmmmmmmmmm, duset darammmmmmmmmmmmm ziaddddddddddd, mibusamettttttttttttttttttt