۲ تیر ۱۳۸۹

-265-


در مورد آقاضيا گفته بودم؟ مگه نه؟... به هر حال اون چند وقتي از شركت ما رفته بود و حالا دوباره برگشته، اين روزها كم و بيش "ماجراهاي آقا ضيا" داريم

1- گاهي اوقات كه هم من و هم اون وقت داشته باشيم و نه من و نه اون تنبلي نكنيم براش سرمشق مي‌گيرم تا خوندن و نوشتن‌ش بهتر شه... يكي از سر مشق‌هاش اطلاعيه توي آشپزخونه بود:

" از كليه همكاران محترم خواهشمند است، از رفت و آمدهاي مكرر و ايستادن‌هاي غيرضروري در آشپزخانه جدا خودداري فرمايند... "

2- نوه رييس تازه زبون باز كرده و با ضيا هم خيلي خوبه... تكيه كلامش اينه: " ضيا... بيا"

3- ضيا بهش شمارش اعداد رو ياد داده! اونم مي‌شمره: يك، دو، سه... البته با لهجه ضيا داد مي‌زنه: yaaaaaak, dooooo, se

4- بچه‌ها با هم كل كل دارن، از همه بيشتر آقاي "م" با آقاي "ح".

"م" رفته توي آشپزخونه داد زده: ضيا آب‌جوش داري بريزم توي حلق "ح"... ضيا گفته: جوش نيس آقا مهندس...! پنج دقيقه بعدم اومده كه: آقاي مهندس آب جوش اومده‌ها!

5- " م" به ضيا گفته برو فلفل سياه بگير بريزم توي حلق اين "ح"... فرداش ضيا اومده كه: آقاي مهندس رفتم، فلفل سياه نبود، فلفل قرمز گرفتم...!


هیچ نظری موجود نیست: