۱۷ تیر ۱۳۸۹

-281-


رييس براي سفر اجازه داد نه از اون اجازه‌هاي زوركي و الكي، بلكه با روي باز.... البته فرمودند كه بايد كارها رو به " يه جايي" برسوني... اينه كه عجالتن بنده بايد عينهو اسب شب و روز، كار كنم تا بلكم كارام به " اون يه جايي" برسه... باكي نيس! اما سفارت همچنان جوابي به من نداده و اين يعني هنوز روي هوام!...

اين كمر درد هم شد يادگاري موندگار اسباب‌كشي و خيال نداره ازم دل بكنه... بازم باكي نيس! دست كم خوبي‌ش اينه فال قهوه‌اي كه خواهر محترم به نيت من خورده داره درست از آب در مي‌آد... درد اين قسمت رو تحمل مي‌كنيم، اشكالي نداره، اما به جان خودم اگه "آقاي بلند بالاي" داخل فال درست از آب در نياد... J

من يه فوتبال هم هنوز نديدم... هلند رفته فينال... لابد نگار خودباخته ديگه خدا رو بنده نيس!‌



۱ نظر:

negar گفت...

un ke az aval nabudam :D viva hollandddddddddddddddddddd