1- امان از هفتهای که گذشت... بماند که چی بود و چه به من گذشت که البته ادامه هم داره... اما چه خوب که بالاخره اخر هفته رسید... البته فعلن تا دوماه، امتحان داشتن تیتر اول هفتههامه...
2- الان رو نمیدونم اما زمان ما، مهندسی مواد آن چنان اجر و قربی نداشت... خودم نمونههایی میشناسم که خودشون یا خانوادههاشون به شدت مخالف این بودن که بچهشون بره شریف یا پلیتکنیک مواد بخونه و ترجیح میدادن که مثلن بابل برق بخونه... حالا برق رو نمیدونم اما خب، عجب رشته جالبییه این مواد... منم -که لابد در راستای مارماهی بودن و نه این تمام و نه آن تمام- الان دارم کورسهایی از مواد رو میگذرونم، میبینم به! عحب رشتهاییه... نکته جالب دیگه وسیع بودن و سرعت رشد مواده این روزها... خلاصه من که جادوگری علم مواد رو دوس داشتم تا حالا...
3- وقتی به موضویی داری برای دلشوره داشتن، استرس داشتن، بودن یه ادم استرسی دیگه ناکارت میکنه... آی پدر ادمو در میاره... حالا فکر کن اینجا باشی... تازه محدودیتها رو میفهمی... منظورم بیچارهگییه... بیچارهگی... جه طنین مخوفی داره... کاش برای کسی پیش نیاد... میدونی منظورم احساس بیچارهگی برای خود فرد ه... وگرنه کسی که از بیرون قصیه نگاه میکنه، ممکنه براش اصلن بیچارهگی نباشه... اما خب اون ادم به این نقطه رسیده... این نقطه ناتوانی!!! چی میخواستم بگم، چی شد! خیالی نیس! منظور جفتش بود، هم استرس مضاعف و هم بیچارهگی...
4- اقایی که به وقتی صنمی با هم داشتیم- نپرسین چه صنمی؟ که خودم هم نمیدونم! این روابط عجیبالخلقه توی هیچ مربع و مثلث و چندضلعی جا نمیشه، مگه این که تیکه تیکهش کنی که مثلن اینحاش مثلث بود و اون تیکهش نیم دایره- خلاصه بعله! آقای مذکور یه چیزی توی گودرش share کرده، اومدم بنویسم: هی فلانی خیلی عوض شدی؟ اهل این حرفا نبودی؟ بعد به خودم گفتم: یواش... "عوض شدن"... حالا که چی؟ عوض شدن که خوبه! دیدم دلم از یه جای کار میسوزه! اره میسوزه... این که جرا حین رابطه یه سردوگوش خودمون چنین نبوده... اره این عین حقیقته... اما خب زمان بد، مکان بد... حتی ادمهای نامناسب هم بودن... هزار تا دلیل هس واسه پکیدن رابطه دوتا ادم... اینم از خوبی یه تجربهس، کم کم اینا رو میفهمی...خلاصه این که تا پخته شود خامی، بسیار خون جگر باید!
5- آقای پروفسور خیلی موفق، پرسید 10 سال دیگه خودتونو کجا میبینین؟ دختر آلمانی گروه گفت: من احتمالن مامان شدم و شاید نیمهوقت جایی کار میکنم... وقتی اینو می ذاری کنار نظر بقیه که میخوان جدول مندلیف رو به شونصد تا برسونن! پووه! جواب من؟ "نمی دونم آقا".