۲۰ مرداد ۱۳۸۸

2-

میون دو مادر ایستاده بودم که اشک می‌ریختند. زل زده بودم به تابلوی پروازها. ساعت 5:15 می‌رفتی و من گریه نمی‌کردم.

می‌دونستم حالا باید زمان بگذره تا نبودنت تا ندیدنت...




هیچ نظری موجود نیست: